به حدیییییی افکارم مشوش و به هم ریخته و ذهنم آشفته و داغونم که هندزفری رو گذاشتم گوشم، زبان تخصصی هم جلو م باز ه! بچه هام تو فلت هِر هِر و کِرکِر شون به راهه!
+اخه ساعت یک تا سه ، بعد اینکه از هفت و نیم تا یازده و نیم بیمارستان بودی چطوری میشه درس گوش داد! امروز استاده بهم گیر داده! میگه خانم شما اصن حواست نیستااااا! احتمالا از ملاقات شوندگانی!!! منظورش این بود میفتی! شیطونه میگفت برگرد بهش بگو : استاد محض اطلاع تون من معدلم بالای هیجده ست ، رتبه سو
شونههای کوچیکم خستهس.
گرفتارم و دلم زار زار گریه کردن میخواد و اعتراف به هیچی بودنم.
شونههای کوچیکم خستهس.
دلم میخواد زار بزنم...
دلم یک گریهی آسمانی تر از فکرهای مشوش این روزها میخواد...
میخوام موقع خواب دنیام رو و عزیزانم رو به تو بسپارم.
شونههای کوچیکم خستهس...
خدا رو شکر که ماه رجبِ عزیز هست این ایام...
اصلاش خاصیت آدمی به همین ذهن مشوش پر از اوهاماش است; این را که از او بگیری که دیگر چیزی نمیماند. مثل بیرون کشیدن جوهر کلمات از لای کاغذ کتاب، مثل ربودن ماه رخشان از دل آسمان تیرهی شب، مثل تهی کردن پرنده از پرواز، مثل رمیدن من از تو... . با همین وهم میشود مرز باریک خیال و واقعیت را زدود. با همین وهم میشود دنیای خاکستری دودآلود را رنگ زد. راستاش حتی میشود دروغ گفت، که بَه، چه همه چیز جور است و به میل. بلکه مسکنی باشد برای درد تلخی
* بسم الله الرحمن الرحیم *
سلسله مباحث سبک زندگی اسلامی:
اگر برخی کہ انقدر خرج میکنند، یک سوم آن را خرج کنند ازدواج ها را درست کنند خیلی هم خرج نمیخواهد.الآن برای معاشرتهای اجتماع و مهمانیها چقدر خرج می شود؟پول مهمانیها را بدهید ازدواجها را درست کنید.
چون بچہ های ما روی قاعده بار نیامده اند بہ یک اندک مریضی زود از بین میروند.نطفہ لوح محفوظ است.هرچہ پدرومادرابتدا بر روی آن نوشتند، آنجا حک میشود؛ از این بہ بعد جان بر لب میآید تا این حک
تو این دو سه روز یه چیزایی فهمیدم که الان دارم با خودم فکر میکنم که مگه میشه اتفاقی باشه؟
سه نفری ک میشناختم و هرروز باهاشون چشم تو چشم میشدم فهمیدم فرزند شهید هستن! یکیشون که خیلی نزدیک بود و باهاش زیاد پیش اومده بود حرف بزنم...
حالا همش دارم با خودم فکر میکنم کی چه حرفایی زدم؟
شده ک از بابام براشون تعریف کنم؟
آخه دخترا یه جور دیگه بابایی هستن...
دو شبه که روی تخت برعکس میخوابم
هرکار میکنم نمیتونم عادی باشم
دوباره از خودم خسته شدم
از بی ارادگیم
تو این دو سه روز یه چیزایی فهمیدم که الان دارم با خودم فکر میکنم که مگه میشه اتفاقی باشه؟
سه نفری ک میشناختم و هرروز باهاشون چشم تو چشم میشدم فهمیدم فرزند شهید هستن! یکیشون که خیلی نزدیک بود و باهاش زیاد پیش اومده بود حرف بزنم...
حالا همش دارم با خودم فکر میکنم کی چه حرفایی زدم؟
شده ک از بابام براشون تعریف کنم؟
آخه دخترا یه جور دیگه بابایی هستن...
دو شبه که روی تخت برعکس میخوابم
هرکار میکنم نمیتونم عادی باشم
دوباره از خودم خسته شدم
از بی ارادگیم
تشویش گاهی اونقدر به تخت پادشاهی روزگار آدم سفت و سخت مینشینه که یه لشگر عظیم شادی و آرامش میخواد تا که اونو از عرش به فرش برسونه. این درست همون حالت نابسامانیه که اینقدر همه چیز و هیچ چیز سرجای خودش نیست و تو و زندگیت و مغزت پره از کارهای تلنبار شدهی نکرده و استرس رسوندنشون به سرانجامی که باید و ترسیدن از شروع کردنشون که ای بابا من آدم این کار نیستم و فقط ترسیدن و ترسیدن و ترسیدن و خشک شدن پای چراغ سبز عابر پیاده، فقط به دلیل اینکه به سیاه
گیج و سردرگمم. زیاده خواهی دارد دودمانم را به باد میدهد. نمی دانم چه میخواهم. آرامش یا هیجان؟ از یک طرف از خیانتی که بخاطر هیجاناتم به میم میکنم در رنجم و از سوی دیگر نمی توانم از او دل بکنم، جدا شوم، طلاق، ...
گیجم
چرا بتید انتخاب کنم؟ ناگزیرم به انتخاب اما...
دیر میشود، حس میکنم آخرین فرصتم است. کاش مجبور به انتخاب نبودم اما اضطراب در من میگوید ناچارم.
دلم میپیچد، نگرانم، خواستن و نتوانستن. تن دادن. چه کنم؟
گیجم و حیرانم...
کاش ملجایی
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه ای و پس از آن هیچ . پشت این پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت این پنجره یک نا معلوم
دانلود پاورپوینت آرایه های ادبی ( درس بیست و پنجم ، لف ونشر )
فرمت فایل : ppt
حجم : 76
صفحات : 17
گروه : ز
دو ماه مانده به کنکور دکتری و من همچنان بیخیالی طی میکنم و درعین حال توقع دارم آیپیام قبول شوم. راستش حال و حوصله ندارم احساس میکنم با اینقدر خواندن کاری از پیش نمیبرم پس چرا وقت بگذارم. اما واقعیت این است که حاوی بهتر از هیچی.
در مورد روابط کمی دارم به رابطه روی میآورم. کمی از عزلت دربیایند.
راستش قصد دارم از ایران برویم. باید ابتدا زبانم را تقویت کنم که بدرد کنکور دکتری هم میخورد و بعد بدنبال رفتن باشم.
چاقی کلافه ام کرده باید ف
مدّعیان عرفان برای اغوای زنان از ترفندهایی شبیه ترفند مولوی استفاده میکنند:
«بعد از آن فرمود که خدا را بندگانند که چون زنى را در چادر بینند، حکم کنند که نقاب بردار تا روى تو ببینیم که چه کسى و چه چیزى، که چون تو پوشیده بگذرى و تو را نبینم مرا تشویش خواهد بودن که این کى بود و چه کس بود؟ من آن نیستم که اگر روى تو را ببینیم بر تو فتنه شوم و بسته تو شوم. مرا خدا دیرست که از شما پاک و فارغ کرده است. از آن ایمنم که اگر شما را ببینم مرا تشویش و فتنه
صدای موسیقی را بلند کرد. سعی میکرد از افکارش فرار کند. ترسیده بود. با موسیقی زمزمه کرد تا از هرگونه فکری که به مغزش هجوم می آورد جلوگیری کند. بی فایده بود. دائم از خودش میپرسید اگر همه چیز تمام شود و مجبور شود بارو بندیلش را جمع کند و از این دیار برود، چه اتفاقی می افتد؟ کسی منتظرش خواهد بود؟ شاید زنی با ردای یاسی بلند و گل آفتاب گردان در دست به استقبالش می آمد. به خانه ای می رفتند و از دخترک محافظت میکرد. اینگونه دیگر دردی احساس نمیکرد. شاید هم ه
اینکه میگم زندگی من با کتاب گره خورده یک شعار نیستیه حسی نیست که بخوام به مخاطب القا کنم زندگی من با کتاب گره خورده چون هر وقت هر کتابی رو خوندم باعث تغییری در نگرش من در ذهن من بوده و همچنان خواهد بود من هرزمان ورقی از کتاب را مطالعه کردم باعث دگرگونی در آفرینش خدا مقدار باعث دگرگونی ذهن افراد بشه اما حقیقت مطلب و به روانی اگر بخوام بیان کنم منظورم اینه که باعث شده کتاب تا من فردی دیگر خلقی دیگر در این زمین باشم من آمده ام تا ذهن خودم را با کتا
من ادم حاضر غایبی هستم
اگر کسی کلفتی ،کنایه ای ،طعنه ای... به من بگه جوابشو رو نمیدم و می گذرم.
البته گاهی با خودم میگم" کاش جوابشو اینطوری و اون طوری می دادم ولی بعد منصرف می شم چون اصلا دلم نمی خواد آرامش روح و روانم با این خاله زنک بازیا که دستاورد مثبتی هم نداره، دچار تشویش بشه!
بسیاری از احادیث و سخنان ادبا و شعرای فررانه و باهوش درباره همین سکوت و پرهیز از مجادله و وراجی هست ...
مجادله باعث تزلزل شخصیت آدم و پریشانی روح و روان طرفین میشه
۳۸۹- نهانخانه عشرت در نهانخانه عشرت صننمی خوش دارم کز سرزلف و رخش نعل درآتش درام عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند وین همه منهصب از آ» حور پریوش دارم گرتو زیندسترما بی سروسامانداری من به آه سحرت زلف مشوش دارم ور چنین چهره گشایدخط زنگاری … نهانخانه عشرت – دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم – غزل ۳۲۶ – ۳۸۹
منبع : فالگیر
این ذهن وحشی بلاتکلیف،هر لحظه یه کاری می خواد بکنه و انگار چیزی به اسم ثبات براش اصلا تعریف نشده!همون لحظه ای که می خواد یه جا آروم بگیره و بشینه و ریلکس کنه تصمیم میگیره تو تاریکی مطلق ساعت 2 نصفه شب بزنه تو خیابون و برا خودش قدم بزنه.وقتی تصمیم می گیره بعد از مدت زیادی خونه نشینی با یکی قرار بزاره و باهاش بره بیرون خودشو تو اتاقش حبس می کنه که حتی خانوادشم نبینه!بعضی وقتا که دلش یه چیز خنک میخواد سریع میره چایی دم می کنه! بار ها اتفاق افتاده ک
به گزارش روابط عمومی رادیو گفت و گو، مدتی است که بیماری کرونا همه را نگران و مشوش کرده است، لذا ضرورت دارد در شرایط فعلی متخصصان حوزه بهداشت روان با استفاده از ظرفیت رسانههای معتبر ضمن ارایه نظرات کارشناسی در حفظ آرامش و بهداشت روان جامعه نقش موثر خود را ایفا کنند.اخبار متفاوت در خصوص بیماری کرونا که در بیشتر موارد هم تکذیب میشود بر این دلهره ها و ترس ها می افزاید که باید بدانیم حفظ آرامش و خونسردی اولویت اصلی در مبارزه با این بیماری است.
از نوجوانی میل فراوان خواندن کتابهای مختلف، شرکت در دورههای متعدد و نشستن پای منبر این عالم و آن استاد با من بود. کتابخانه نسبتا بزرگم در خانه پدری، جعبههای کفش پر از نوارهای سخنرانی و بعدتر کیفهای سیدی که هر روز پرتر میشدند، شاهدم هستند. یادم هست در روزهای ۱۷-۱۸ سالگی برای نشستن پای درس عرفان فلان استاد دو روز در هفته تا آن سر شهر میرفتم و وقتی برمیگشتم شب شده بود. با وجود همه این دویدنها، تشویش نیمه تمام ماندن کتابهایی که آ
امروز بهش گفتم «ینی هیچی دوسم نداری؟» و تقریبا چندوقت یبار که حواسم از کار پرت میشه به در نگاه میکنم و انتظار میکشم. ننهم مشکوکه که کرونا گرفته باشه، من که میگم نگرفته، ولی خب خودش میترسه و فضای ترس رو به خونه تحمیل کرده. ننمم داستانای زیادی داره، عجیب دوستش دارم و عجیبتر ازش دورم. تقصیر خودشم هست البته. ولی یه قدم نزدیکتر میشم که من ادبیات دوستداشتن رو هم استعدادی تو یادگیریش ندارم. بگذریم.
یه لحظه باز نگام افتاد به خودم
سلام دوستان :)
آماده شدم که برم سر کار
سوار ماشین شدم و مجبور شدم برای ورود به خیابان اصلی دنده عقب برم ...
یه دفعه دیدم " پیل تن" داره از عرض خیابان رد میشه
( پیل تن یکی از دوستان و بچه محل های خیلی خوب منه ولی خیلی لاغره و ضعیفه منم به شوخی بهش میگم پیل تن .:)
اومدم اذیتش کنم و با سرعت برم سمتش تا بترسونمش که یهو ...
بقیه ماجرا رو بصورت شعر بخونید :
نمودم زین ، چو رَخش صف شکن را
عقب راندم ، من آن اسب کهن را
چو پا روی پدال گاز بردم ...
میان راه ، دیدم "پیل تن"
قدیم ها تصاویری وجود داشتند که آنها را به عنوان تصاویر سه بعدی می شناختیم... اگر خاطرتان باشد آن تصاویر که به این عنوان لقب گرفته بود، با این تکنولوژی سه بعدی مانیتورها و دوربین های فیلم برداری امروزی کاملاً متفاوت بود...
تصاویر سه بعدی حاوی یک کاغذ و یک تصویر به ظاهر مغشوش است که باید در آنها تمرکز می کردید و لحظه ای آن تصویر را با کمک تمرکز چشم و ذهنتان از حالت مبهم به حالت مشخص و واضح تبدیل می کردید و میزان توجه و تمرکز بیننده بود که قوام تصو
بعضی وقتها راحت میفهمم که بعضی چیزها را کاملاً یک نفر نشسته است ریز به ریز در زندگی من پیاده کرده است. جبر و اختیار را کار ندارم، محیط را میگویم.
تا آن جایی پیش رفته است که نشانهی کارگردان را میبینم یا میشنوم، بعد هم لبخند میزنم و با خودم میگویم بیخیال، نه جانش را دارم، و نه اینکه دیگر به آن فکر میکنم، شما را به خیر و ما را به سلامت.
- قضیه از کجا شروع شد؟
قضیهها در جایی شروع میشوند که آدم نه جایش را میداند و نه فکرش را میک
برگشتهام به اتاق کارم در دانشگاه. تحقق همین جمله حالم را بهتر میکند. بساطم را روی میز پنجم پهن کردم اینبار. قبلا روی میز دوم بودم. حالا ولی یکی از دانشجوهای جدید کتابهایش را چیده بود آنجا. هنوز سجاده و لیوانهای کاغذی و کاغذهایم در کشوی آن میز بود. همه را منتقل کردم به میز جدید. این میز هم کنار پنجره است. پنجره نه به بیرون. به دیوار سبز گیاهان زندهی روبرویی با چکچک آبش و مرکز منابع تحقیقی دانشکده. پنجرههای این ساختمان بیشتر از دی
امروز روز بزرگداشت حضرت حافظ است.
شاعری که مردم ایران بیشترین مراجعه و مراوده را با ایشان دارند. چرا که در مناسبت های مختلف( شب یلدا، لحظات تحویل سال و حتی در تعقیبات نمازهای یومیه و غیره) به دیوان حضرتش رجوع و دقایقی را با ابیات الهام بخش اش حال می کنند.
به همین مناسبت غزلی را از سلطان غزلسرای ایران زمین یادآور می شود، باشد که لذتی حاصل آید:
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش ن
بعد از یک کشیک جذاب وشلوغ، با یه حال عمومی نه چندان رو به راه، رسیدم به امروز!
اولش یکم استراحت کردم و صبحونه خوردم. از بیمارستان که بیرون اومدم هوا خوب بود و میشد پیاده تا یه جاهایی رفت.
اولین علامت آنمی یا کم خونی همین خستگی و خواب آلودگی کوفتی بود که تا پام به خونه رسید دامنم رو گرفت! فک کردم یکی دو ساعت میخوابم بهتر میشم. اما فشارم افتاده بود با اینکه پی در پی بیدار میشدم و ساعت رو چک میکردم اما توانایی بلند شدن نداشتم. نمیدونم رویا میدیدم یا
نمی دونم این خوره چیه که این روزا افتاده به جونم که عکسای قدیمی رو نگاه میکنم و بغض میکنم.
حالا خیلی باری که به دوش میکشیدم از گذشته سبک بود حالا دارم سنگین ترش هم میکنم.... هعیییی....
چی فکر میکردیم و چی شد ....
آخه چرا من انقدر تو رها کردن گذشته ناتوانم؟چرا انقدر اندوه آینده رو دارم؟چرا اینقدر میترسم ؟ چرا تجربه های گذشته رهام نمی کنن؟ چرا هی قدمام سست میشن ؟ خدایا... بیش از هرکسی الان به تو نیاز دارم که من رو روی پاهات بنشونی و موهامو نوازش کنی و
شب شده است و من مانند شبهای گذشته دلخوش به دیدن فیلمی که بیش از صدبار دیده ام و امیدوار به فردایی که قرار است همچون چند ماه گذشته تلاش برای زندگی را در آن آغاز کنم.
وقت و بی وقت در هر زمان از روز که به خوابی اجباری برای فرار از واقعیت تلخ لحظه ها میروم رویایی میبینم که سراسر رازها و نمادهایی از زندگی هست که من آن ها را درک نمیکنم و بیشتر مشوش میشوم مانند مسافری خارچی که راهنمای کشور سفر کرده به آن به جای هدایت بیشتر او را سر درگم تر میکند.
بعضی رو
شب شده است و من مانند شبهای گذشته دلخوش به دیدن فیلمی که بیش از صدبار دیده ام و امیدوار به فردایی که قرار است همچون چند ماه گذشته تلاش برای زندگی را در آن آغاز کنم.
وقت و بی وقت در هر زمان از روز که به خوابی اجباری برای فرار از واقعیت تلخ لحظه ها میروم روبایی میبینم که سراسر رازها و نمادهایی از زندگی هست که من آن ها را درک نمیکنم و بیشتر مشوش میشوم مانند مسافری خارچی که راهنمای کشور سفر کرده به آن به جای هدایت بیشتر او را سر درگم میکند.
بعضی رویا
در از جایی زندگی هستم که نمی دونم چی درست و چی غلط است.
زمانی که برای خانم ب وضعیت حقوقی اش را طی یک سال اینده تشریح می کردم فکر کردم من پایان دویدن تو دادگاه را می دونم.اما اینکه تصمیم درستی هست یا نه را نمی دونم ..
ادم می تونه برای دیگران نسخه حقوقی بپیچد اما نمی تونه تصمیم بگیره هر جنگیدنی ارزش داره با نه !
باجنگیدن غرور ادم برمی گردد یا با رها کردن ارامش برمی گردد ...
به شخصیت ادما برمی گردد یا یک امر مطلق است که ما سعی می کنیم نسبی نشونش بدیم؟
.
تسبیح
یکی از چیزهایی که زیاد دوستش دارم تسبیح است.
تسبیح به هر رنگ و جنسی که باشد و بتوانی در دست جایش بدهی!
اصلا می گویند : یک قبضه تسبیح گرانقیمت مثل سندلوس و عقیق و یاقوت و کهربا و یسر و مروارید و مرجان و شاه مقصود یا همین سنگی های معمولی و یا اصلا ارزانقیمت های چوبی و پلاستیکی.
جمع دانه های ازهم گسیخته با یک نخ می شود یک "قبضه تسبیح" !
" قبضه "را برای اسلحه بکار می برند.
انگارکسی که واحد شمارش تعداد تسبیح را اختراعش کرد شان تسبیح را با
لباسی از آتش به تن داشت. به تنش چسب نبود. مثل شنلی آزاد و رها ولی سنگین روی شانه هایش را پوشانده بود. شراره های آتش رنگ عوض می کردند همان طور که لباس های شب پولک دار با نور قایم باشک بازی می کنند.
می رفت بالا. می آمد پایین. می چرخید و روی نوک پا چرخ زنان می خندید.
گفتم:داری می سوزی!
با ترحم و ترس و دستپاچگی گفتم. اما او با خوشحالی گفت: از چی بسوزم! شاید تو می سوزی از حسادت ...
گفتم: کی هستی تو؟
گفت: دختر آتش! خود تو کی هستی؟
فکر کردم . به خودم نگاهی اندا
یک چهارم از
ساکنین آمریکا معتقدند که واشنگتن باید عملیات های جنگی علیه تهران انجام
دهد تا نقطه پایانی بر برنامه هسته ای ایران بگذارد.
به گزارش اسپوتنیک، نتایج همه پرسی Gallup گویای این آمار است. طبق اسناد این همه پرسی 18 درصد آمریکایی ها از امکان اقدامات نظامی حمایت می کنند ، در حالی که 78 درصد آنها موافق اقدامات دیپلماسی و اقتصادی در ارتباط با تهران هستند.
از افراد شرکت کننده در همه
پرسی که مخالف اقدامات نظامی بودند، پرسیدند که آیا آنها معتقد
خواب دیدم که ملوسک های خودشیفته،
با آرزوی شُهره گی، به دریوزگی می روند.
و دیدم که در پستوی هزارتوی هنر،
آدمکی سرخ گونه، با طناب آزادی، استحیای خلق را حلق آویز می کرد!
و آن سوتر نیز رقاصه ای مشوّش،
تندیسی از تقدیس بر سینۀ ابلیس می آویخت...
پ.ن:
غیر می خوردن پنهان همه شب با اغیار // نیست تعبیر دگر، خواب سحرگاه مرا...
خدا به خیر بگرداند این خواب های غیرمجاز را :(
رودریگو دسوزای سریال موزارت در جنگل، اصطلاحی داشت که از قسمت اول تا آخرین قسمت فصل چهار، بارها و بارها تکرارش کرد. رودریگو هربار که میخواست به نوازندهای ایراد بگیرد، رو میکرد به نوازندۀ از همه جا بیخبر و میگفت: «Play with the blood». «Play with the blood». «Play with the blood»
اوایل نمیفهمیدم منظورش چیست. فقط از روی زیرنویس میشد حدس زد که منظورش یک چیزی است مثل با دل و جان کار کردن خودمان. اهمیتی هم نداشت برایم. سریال را فقط به این خاطر میدیدم که کمی از
اخیرا تعدادی از سران باند خود خوانده ی به اصطلاح اصلاح طلب درخواست همه پرسی در خصوص برجام 2 (FATF) را مطرح نموده اند در پاسخ به این آقایان به طور خلاصه می توان چنین گفت:
آقایان به اصطلاح اصلاح طلب شما در انتخابات سال 1396 با متوسل شدن به دروغِ دور کردن سایه ی جنگ و در انتخابات سال 1392 هم با دروغِ از بین بردن تحریمها در صورت مذاکره با کدخدا و ایجاد رفاه توانستید رای مردم را بربایید و پیروز انتخابات شوید و همانگونه که خود واقفید در حال حاضر بجای این
امروز ساعت شش و نیم صبح با اضطراب از خواب بیدار شدم و ده دقیقه بعد خبردار شدیم که دزد هر چی توی ماشین بوده بیرون ریخته و چند چیز را دزدیده است حالم پریشان شد و بعد مدتی خداراشکر کردم که خود ماشین را نبرده و به اثرات صدقه بیشتر پی بردم.
ظهر که شد به فکر بچگیهایم افتادم موقعی که پدرم موتور داشت و وقتی به میدان بار می رفت تا میوه و صیفی جات بخرد خورجین هم میگذاشت. من همیشه فکر میکردم حقوق پدرم را که می دهند توی خورجین پر پول می شود با همین فکر بودم
این لیسنده های ضریح، نماینده گروهی از مذهبیون بسیار افراطی هستن و عمدتاً ساکن قم و کاشان و مشهد. اقلیتی که اتفاقا مخالفت شدیدی با جمهوری اسلامی دارن به خاطر وحدت شیعه و سنی و مخالفت با قمهزنی. اگه داستان اوایل انقلاب و اختلاف بزرگ شیرازیها با امام خمینی و سهم نبردن طایفهشون از قدرت رو داخل این ماجراها نکنیم...بازم اینها نه تنها نمایندهی تفکر حکومت نیستن بلکه از بیخ و بُن باهاش مشکل دارن. نمیخوام حکومت خودمون رو از رفتارهای اشتباهی که
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجلالله فرجک
سلام
یکی دو هفته توفیق جمعهها با حافظ رو نداشتم، اما باز شکر خدا که این هفته قسمت شد؛ بسمالله...
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
بسمالله الرحمن الرحیم
نقد صوف
تمام زندگی، همه اش یکجا؛ انتظار است. انتظار خالص. ناب!
همین مکان و زمانی که درکش از محدوده ی ذهن ما فراتر دویده، ما انسان ها را به طرز رقت انگیزی درگیر خود کرده است. طوری که تمام زندگی مان را میتوان در انتظار خلاصه کرد. - انتظار رسیدن حاصل از سفر در زمان یا مکان - و حال این انتظار برای من به دردی مبدل شده که هیچ درمانی ندارد، جز همان تحملش.
آنقدر میدوم که نفسم بند بیاید. سوزش عجیبی شش هایم را چنگ میزند. تمام زندگی ام از جلوی چشمم میگذرد. در این حین ت
برخی مطالعات نشان داده اند که افراد تنها با نگاه کردن به گل های طبیعی هنگام صبح از احساس شادی و انرژی بیشتری برخوردار می شوند.
گل ها از مظاهر زیبای طبیعت هستند. نگهداری از آنها در خانه نه تنها می تواند تاثیر چشمگیری بر زیبایی ظاهری خانه شما داشته باشد بلکه فواید سلامت جالب توجهی نیز ارائه می کند.
ظاهر زیبا و رایحه خوش گل ها می تواند احساس آرامش را برای شما به ارمغان بیاورد. در ادامه با برخی فواید نگهداری از گل ها در خانه بیشتر آشنا می شویم.
بهب
آن روزها رفتند آن روزهای خوب آن روزهای سالم سرشار آن آسمان های پر از پولک آن شاخساران پر از گیلاس آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر آن بام های باد بادکهای بازیگوش آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها آن روزها رفتند آن روزها یی کز شکاف پلکهای من آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می جوشید چشمم به روی هر چه می لغزید آنرا چو شیر تازه می نوشید گویی میان مردمکهایم خرگوش نا آرام شادی بود هر صبحدم با آفتاب پیر به دشتهای نا شناس جستجو می رفت ش
جویدن ناخن | Nail biting
ناخن جویدن علت های مختلفی دارد که برخی از آنها عبارتند از:
فشار روحی و اضطراب:
این عادت روشی برای تسکین ناراحتی ها و عصبانیت هایی است که از یک موقعیت اضطراب زا و فشارآور به وجود می آید زیرا دیده شده افرادی که ناخن خود را می جوند از افراد عادی مشوش ترند. این افراد در موقع صحبت کردن یا انتظار کشیدن با انگشتان خود یا وسیله ای دیگر بازی می کنند یا پاهای خود را در حال نشسته پی در پی تکان می دهند.
علاوه بر آن سو» تغذیه وکمبود ویت
هزار پرونده ی باز در ذهنم دارم. یکی از اهداف نوشتنم، پوشه بندی این افکار بود. نوشتن همیشه کمکم کرده که سر کلاف ِ فکرهایم را از لای نخ های در هم پیچیده ی به هم تنیده پیدا کنم. این بار ولی، خود نوشتن هم تبدیل به یکی از آن نخ های تنیده در دیگر افکار شده. نمی دانم باید نوشت یا نباید نوشت. فکر می کردم رفتن از آن وبلاگ شلوغی که دیگر خیلی آدرسش پخش شده کمک کننده است ولی فعلا که در این چند روز، کمک خاصی نکرده ...
امروز مبحث دینامیک سلولی را می خواندم. تقری
× برای کارهایی که باید تو محل کارم انجام بدم همیشه یه لیست بلند بالا دارم که آخر هفتهها هم انجام شدههاش تیک میخورن و نگم براتون از حال خوش اون لحظهی تیک خوردن! حالا این هفته اولش که خواستم کارها رو چک کنم با یه چند تا کار مواجه شدم که هر چی فکر کردم اصلا یادم نیومد اینا چی بودن و چرا نوشتمشون! دیدم چقدر این مدت ذهنم درگیر بوده که کارهای اساسی و مهمم رو یادم رفته L و البته شاید لحظهی نوشتنشون هم ذهنم جای دیگهای سیر میکرده! در هر ص
حس لمس کردن آسمان زیبا نیست؟ وسوسه تجربهاش که من را قلقلک میده. ولی خب وقتی با خودم رو راست میشم میبینم به اندازهی اینکه رویاهامو به آغوش بگیرم دستام رو باز نمیکنم. نمیدونم مشکل دقیقاً از کجاست شاید چندین مسئله دست به دست هم میدند. مثلاً به اندازهای که باید تحقق رویاهامو باور ندارم و ترجیح دادم که به عنوان یه شی دکوری روی طاقچه خیال خودم برای جلوه دادن به نمای ذهنم ازشون استفاده کنم. شاید چون فکر میکنم که در زمان برای من صبر میک
در حد یه تئوری که فقط توی تنهایی خودم میتونه صادق باشه و به اثبات برسه
جوری که میشه دیگران هیچ درکی ازش نداشته باشن،
میتونم بگم:
فقط انسان هایی که عمیقا احساس تنهایی میکنن نویسنده های خیلی خوبی میشن...
البته معیار و خط کش این خوب بودن میشه ریشه تو هیچ زمینی نداشته باشه...
مثل عموم خصوص مطلق تو منطق میمونه، یکی از چنان جامعیتی برخورداره که
تمام دیگری رو با همه ی به ظاهر بزرگی و مصداق های متعددش در بر میگیره،
اما این نسبت خودش هم میتونه قسمتی از
خیلی وقتا طرف اصلا تو باغِ رنجوندنِ تو نبوده
(کار یا حرف زشتش عمدی نبوده).
سوای اینکه خیلیا به شدت از ناتوانی در انتخابِ کلمهء مناسب برای منظورهای متفاوت رنج میبرن و جمله سازیشون از اول دبستان به بعد پیشرفتی نکرده.
و خیلیا هم ناتوانن در درکِ موقعیت ها و بروزِ رفتارهای مناسبِ هر موقعیت.
ینی اینهمه آدم داریم که به قصدِ آزار و لذت بردن از تماشای رنج آدما کسیو اذیت نمیکنن، بلکه فقط یه کم بیشعورن!
و حتما انقدر بالغ و منطقی هستیم که اینو هم در ن
مصاحبه کاری یکی از روشهایی است که شرکتها و موسسات برای گزینش کارکنان خود به کار میبرند. مصاحبه معمولاً به صورت حضوری بین دو نفر انجام میشود. گاه چند تن در مصاحبه حضور مییابند و برخی از مصاحبهها از راه دور با تلفن با دیگر وسایل پیامرسانی مانند شبکه کامپیوتری یا تلویزیون انجام میگیرد.
مصاحبه قدیمیترین شکل گزینش میباشد و معمولاً در ارزیابی کارمند یا متقاضی ارزش زیادی دارد. بسیاری بر این باور هستند که در ارتباط حضوری بهتر از هر
p.p1 {margin: 0.0px 0.0px 0.0px 0.0px; text-align: right; line-height: 25.0px; font: 14.0px 'XB Niloofar'; color: #000000; -webkit-text-stroke: #000000}
span.s1 {font-kerning: none}
پردهی سوم: در اندرون من خستهدل ندانم کیست؟ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست.
p.p1 {margin: 0.0px 0.0px 0.0px 0.0px; text-align: right; line-height: 25.0px; font: 14.0px 'XB Niloofar'; color: #000000; -webkit-text-stroke: #000000}
span.s1 {font-kerning: none}
ترم پنج به لحاظ درسی ترم خیلی خوبی بود. البته خیلی نکتهی خاصی از آن به یاد ندارم. ترم شش اما تصمیم گرفته بودم گازش را بگیرم و هرچه زودتر به دانشجوی کارشناس
دو تا فرو رفتگی سرخ روی پیشانی که سمت راستی زخم شده و دوتا روی گیجگاه که سمت چپی به طرز جدی تری زخم شده. جای چسب ها و زخم ها همچنان روی سینه. و سر بسته شدن زخم های ارنج! داستان این ارنج برمیگردد به همان تست تیلت و تخت مزخرف شصت درجه. فشار سنج هر دو دقیقه فشار دست چپم را میگرفت و من هر بار حس میکردم استخوان های دستم دارند بهم فشرده میشوند! شب قبل خواب پنبه و چسب ازمایش خون را کندم و دیدم پوستم زیرش داغان شده است! از دو جا کاملا رفته بود مثل تاول های س
یک چیز هایی را گم کرده ام. منظورم یک چیز هایی بیشتر از در لنز دوربین و فندک قرمزه و هندفری ست.
بعد یک نفر صدایم می کند و می پرسد: برامون چایی میاری؟
من دوباره فکرم را جمع و جور میکنم و سعی میکنم بتوانم فراموش کردن را از گم کردن متمایز کنم. اما نمی شود. چون وزن دستم را حس نمیکنم. و وقتی بهش نگاه میکنم هم وجود ندارد. این را گم کرده ام. چیز های مهمی را فراموش کرده ام.
دوباره صدایم می زند: برامون چایی میاری؟
ما در محوطه ایستاده ایم. دو دل شده ایم. برویم ن
ظهر بهخیر. فرض کنید که فارسی هیچ نمیدانید. و یک صفحهی تذهیبکاریشده را خیال کنید، رویاش به خط ثلث و شکل چلیپا، چیزهایی نوشته به فارسی. و این برگه را خیال کنید از ناکجا به دستتان رسیده و فارسی هیچ نمیدانید و جان میکَنید که بخوانیدش.
حروف الفبا هنوز هم که هنوز است، غریبترین و صریحترینِ شعرها هستند.
و شما هی به هرکجا میروید. دمِ عصر مینشینید خیره به خط. و دمِ غروب که میشود شاید یکی از حرفها را خوانده باشید و چه خندهی نابی
[ این یادداشت را میتوانید گوش کنید. ]
آرزوداشتن و در کهکشان آرزوها مرغ خیال را پرواز دادن، فکر میکنم که راهی ساده، سریع و نسبتاً تضمینی برای بدبختشدن باشد! البته نه بدبختشدن، که احساس کاذب -اما عمیق- بدبختی. آرزوها جادوگران کهنسالی هستند که بیهیچزحمتی صاحب بیچارهشان را به بزم ناکامی و شکست و حسرت و غم و اندوهی طویل دعوت میکنند.
خیالِ آشفتهای سرک میکشد به هزارنقطۀ نامربوط به زندگی، و آنها را بزک میکند تا برای زندگیاش م
رهپویان هدایت: عملکرد
مهره های فرقه ضاله بهائیت نشان می دهد که آنان در مواجهه با سوالات از ظرفیت
بسیار پایینی برخوردار هستند و با کوچکترین طرح بحثی برآشفته می گردند. در واقع
بهائیان به دلیل نقص و ضعف شدید در باورهای فرقه ای دچار چنین رفتارهایی شده اند
چراکه برای نمونه مشخص نیست بها، سرکرده این فرقه ضاله دقیقا چه عنوانی را دارا می
باشد. بها در نوشته هایش خود را خدا، رب، پیامبر و حتی غلام معرفی
کرده که با این وصف مشخص است بهائیان با ابهام شد
قسمت 25
ماندگار با ذوق شوق خریدهای دست عزیزش را میگیرد و با خنده او را به داخل هدایت کرد.
- خوبم عزیز جان. شما خوبی؟ چخبر؟
- خوبم گل مادر مثل همیشه منم و پا دردم دیگه.
در حالی که درب اتاق شأن را میگشود گفت: از خاله احوال دارین خوبه؟
عزیزش در حالی به سختی و صورت درهم از درد که نشان دهنده پا دردش بود روی تشک کهنه و سفتی توی اتاق نشست و جواب داد.
- خوبه شکر چند روز پیش نامهاش رسید.
ماندگار در حالی که آهانی گفت بالشتکی را در پشت عزیزش قرار داد و گفت: ا
وسواس فکری از نظر آیت الله مظاهری
مراقبت از نفس و وسوسه فکری
سؤال: من قصد کردم از نفسم مراقبت داشته باشم، ولی مرتب افکاری در ذهنم ظهور پیدا میکند، مزاحم من میشود و ذهنم را مشوّش میکند. وقتی به این افکار دقّت میکنم، با خود میگویم: نکند عملم موجب رضایت خدا نباشد؟ نکند گرفتار حقّالنّاس شوم؟ این افکار که به ذهنم میآید همراه با ترس و اضطراب است و امانم را بریده است. خلاصه در این مشکل سرگردانم؛ ولی به خدای قادر متعال امیدو
هر کسی دنبال آرامشه ، من هم یکی مثل بقیه بخصوص وقتی که سر کار هستم دوست دارم شرایط طوری باشه که اعصابم آروم باشه و راحت بتونم کارم رو انجام بدم !! اواخر سال 96 بود که یه نیروی جدید اومد داخل انبار ، اوایل که زیاد با هم راحت نبودیم امّا رفته رفته و بعد از گذشت چند ماه این راحتی به حد زیادی رسید .. شوخی ها زیاد شد ، گپ و گفت ها زیاد شد تا این که کار برام سخت شد و یه سری مسائل بیش از اندازه شد و دیگه نتونستم مدیریتش کنم ! روزها می گذشت و هر روز دعا می کردم
انتخاب اندازه مناسب برای سربرگاولین نکته هنگام طراحی سربرگ انتخاب اندازه مناسب برای آن است. در این زمینه قانون دقیقی وجود ندارد؛ اما استفاده از استانداردهایی که برای اندازه کاغذ در نظر گرفته شده است باعث میشود سربرگ طراحی شده نیز هماندازه سایر سربرگهای استاندارد باشد. در ایران بهطور معمول کاغذ سربرگ را در سایز A4 و A5 در نظر میگیرند. این سایزها بسیار عمومی و پرکاربرد هستند. تبلیغ
5- جلوههای بصری بیشتریک راهکار ویژه برای افزایش جذ
قسمت اول را بخوان قسمت 32
باران نگاه دخترانه و معصومش را صادقانه به او دوخت . نگاهی که قلب کیان را به بازی می گرفت . آیا این نیلوفرش بود که پس از سالها چنین مشوش او را می نگریست ؟!! : متأسفم ...شب خوبی نداشتی . باران لبخندی بی رنگ و پرحسرت برلبانش نشاند . حتی در تاریک و روشن ماشین هم اشکی که در چشمانش حلقه زده بود می توانست فریاد بلند قلب کوچک و عاشقش را به گوش کیان برساند : مهم نیست ...( او به نگاه مرد خیره مانده بود :) مواظب خودتون باشید . کیان نفس بلندی
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان
،
جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ، ویرانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم
عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب پیمانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده
از صد جامۀ رنگین
زمین و آسمانرا
واژگون ، مستانه می
انسان ذاتا در فضا زندگی می کند در فضا تصور می کند و در فضای خیالی سیر
می کند، فضا بخشی از وجود انسان است که لاجرم خاطرات و حتا احساسات را با خود حفظ
می کند. اما همانطورکه فضای انسانی با
خاطرات و احساسات ممزوج می شود انسان به آسانی برای احساسات نیز فضا می آفریند. بدین
سبب گویندگان شهر را می توان معمار دانست.
دو بیت از (حافظ) :
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا
بود که گوشه چشمی به ماکنند . . .
و
طربسرای محبت کنون شود معمور
که
طاق ابروی یار من
ادامه داستان:
_آن کیسه را در کاروانسرا برای تو و عبدالله گذاشتم چون فکر می کردم برگردن من حقی دارید
_آن احمق ، حقی از آن سکه ها ندارد اگر لازم باشد او را نیز مانند تو می کشم
فضل کمی از عمران دور شد.اما انگار چیزی را فراموش کرده باشد برگشت دست عمران را محکم گرفت و انگشتر را از دست او خارج کرد و گفت: انگشتری زیباست ، حیف است در دستان جنازه ای باقی بماند.
پس از آنکه حتی پیراهن عمران را از تن او بیرون در آورد و جز لباسی که مایه پوشش عمران بود هیچ بر او
۲
اتاق را از همان اول میتوان به منظور مسافرت ساخت. چند تابلوی از دورههاو مکاتب مختلف نقاشی به دیوارهایش زد، یک ساعت پاندول دارآنتیک که سر ساعت کوکو-کوکو میکند روبروی در ورودی گذاشت و برای ساخت در از هنرمندان زبردستی که برای ساختن چیزی در ابعاد یک سرمهدان یک ماه وقت میگذارند دعوت کرد. اتاقی با منطق شهرهای توریستی که چیزهایی دارند که فقط به درد توریستها میخورد. نوازنده ویلنی که هر روز از ساعت یازده صبح تا سه بعدازظهر ۶ قطعه پنج د
نمیدانم شما هم این طور هستید یا نه اما انگار شب ها بیشتر حال و هوای نوشتن به سراغ ذهن مشوش انسان میآید. گاهی برایم سوال پیش میآمد که برخی ها چطور خودکشی میکنند. به چه نقطه ای میرسند که به جان خود تعرض میکنند و بدن بی جانشان را بیشتر از حال قبل از مرگشان میپسندند. در چند ماه اخیر وقتی چندین بار کشکول زندگی ام از امید تهی شد هر بار حس مردگی جالب توجهی را بر روند زندگی ام حاکم دیدم تا حدی وضعیت و موقعیتشان برایم آشکار شد اما از طرف دیگر
رهپویان
هدایت: امام رضا (علیه السلام) فرمودهاند: «هر کس از کاری راضی باشد مثل کسی است
که آنرا انجام داده، و اگر کسی در مشرق کشته شود و دیگری در مغرب از این قتل راضی
باشد، نزد خدا با قاتل شریک خواهد بود» (۱)
مسیحیان
صهیونیستی ـ تبشیری که در سال های اخیر استراتژی خاص و تلاشی نامیمون برای تخریب
اسلام داشته اند و یکی از تاکتیک های این مهم، تخریب جایگاه روحانیت و سیاه جلوه
دادن حوزه های علمیه بوده است به واقع همراه و در کنار مقصران حوادث نابخردا
اولین بار که احساس کردم خوابهایم با من حرف میزنند کی بود؟ در بیست و چهار سالگی، وقتی خواب آن انگشتر چهارگوش را دیدم که قرار بود «به وقتش» مال من شود؟ در آستانهٔ بیست سالگی، وقتی خودم را دیدم که از روبهرو آمد و هُلم داد و گذشت؟ قبلتر، وقتی بارها و بارها خواب ریختن و از نو روییدن دندانهایم را میدیدم؟ قبلتر که شبهای بسیاری در جواهرفروشیها و عتیقهفروشیها سرگردان چیزی بودم که هرگز پیدایش نمیکردم؟ از همان کودکی تا توانستها
معلم درباره قانون القای الکترومغناطیسی فارادی و قانون لنز و صحبت میکرد و از ارتباطش با جامعه بشریت گفت ارتباط جالب و عجیبیه. تعریف این قانون به این صورته که هرگاه شار مغناطیسی که از یک مدار بسته میگذره تغییر کنه؛ در اون نیروی محرکه الکتریکی القا میشه که اندازه اون با اندازه تغییرات شار متناسبه. (نفهمیدید؟ عیب نداره ما هم به زور فهمیدیم :) به زبان ساده یعنی اینکه هر گاه تراکم خطوط میدان مغناطیسی گذرنده از یه حلقه تغییر کنه؛ اون حلقه برای م
– اعمال پیشگیری اجتماعی در سرقت سایبری
گسترش و توسعه مهارتها و صلاحیتهای تربیتی والدین
اینترنت یک ابزار ارتباطی مدرن است که حذف آن از فعالتهای روزانه امکان پذیر نیست و باید از آن به طور مناسب استفاده شود. استفاده مناسب از اینترنت به ارتقای سطح اطلاعات والدین هم پای فرزندانشان نیاز دارد. در صورتی که والدین اطلاعات کمی نسبت به اینترنت داشته باشند از استفاده فرزندانشان از این ابزار مهم تکنولوژی ممانعت به عمل آورده و در نهایت این محدود
پسرک درون خلوت تنهاییش تکیه به دیوار سرد بی وفایی ها زده بود که تقدیر به سراغش امد تا لحظاتی او را از تنهایی در بیاورد اما پسرک که توان دیدن حضور تقدیر را با کالبد زمینی اش نداشت و خیره به نقطه ای نامعلوم غرق در افکاری محزون گشته بود و آه..... آهی از ته دل بر آورد و تقدیر صدای آه را شنید و پیامی را از پستوی غم و اندوه نهفته در درون آه شنید و رفت تا انتقام بگیرد اما نسیمی وزید و پنجره ای باز ماند تا تقدیر سوار بر نسیم وارد اتا
خزان ۱۳۹۸
آخرین نفسهایم را در سینهام حبس کردهام. اشک در چشمانم حلقه میزند. اما از دوست داشتن او دست نمیکشم. نفسهایم بوی درد میدهند. بوی فیلتر سوختهای که زیر پایش له شد. نمیدانم چرا تلاشی نمیکنم این دقایق آخر. نفس کشیدن از جایی برایم سخت شد که نخواستم با سرنوشت کنار بیام. آنجا بود که فهمیدم جنگیدن با این دنیا فایده نداره.
از این بالا همه ی شهر را میتوان دید . یعنی اکنون او کجاست؟ کنار چه کسی ست؟ هیچ به یادم می افتد یا که ن
موضوع: محبوس در چهاردیواری که تنها راهش یک پنجره میباشد؛ بیرون آتش سوزی است، و صدای کمک محبوبی میآید ...
بر نیمکتی سفت و ناراحت، که به دیوار پیچ شده است، نشستهام و پیش رو را مینگرم. با هر تکان، صدای جیرجیر الوارهای باریک و کهنهی نیمکت بلند میشود و به میان افکارم که حول هیچ میگردد، دویده و ذهنم را مشوش مینماید. به هر طرف که سر میچرخانم، دیوارهای سیمانی و نمور و قطوری، بیهیچ درب و روزنه و منفذی در پیکره زمختشان، در میان سیاهی قد
به گزارش مشرق، در حالی که دست کم، ماهی یک هواپیما در اقصی نقاط جهان سرنگون شده و به زمین یا دریا می افتد این بار سقوط هواپیمای اوکراینی بهانه ای مطلوب به دست عربهایی داد که دنباله روی خواست و تمایلات مسئولان آل سعود و البته آمریکا و رژیم اشغالگر قدس هستند.
یکی از این افراد که همواره با دیدن سعودی ها تا کمر خم شده و دستشان را می بوسد بن سلمان رییس بحرینی کنفدراسیون فوتبال آسیاست که با فراموش کردن این نکته مهم که کشورش روزی استان بیست و چهارم ای
۱: در بلاگفا باهم آشنا شدیم. از اواخر سال ۹۲ یا شاید اوایل ۹۳. توی گروه بلاگرانه تلگرامم ادش کرده بودم. یک بار در زمستان ۹۶ دیدمش. توی مترو میرداماد بودیم، مادرم در سکوی مقابل نگران و عصبی نشسته بود. من حتی سرم را بالا نکردم تا نگاهش کنم. قدم تقریبا تا سینه اش بود. و این کمک میکرد نخواهم به صورتش نگاه کنم. هدیه هایی که برای هم گرفته بودیم را دادیم و رفتیم! شواهد و مدارک گویا هستند که من نه سلام کردم و نه خداحافظی! هنوز به سر قطار نرسیده بودم که دوبا
یک عاشقانه مستند و زیبا و ادبی. که به دست روزگار و قوانین نانوشته عشق و دست طبیعت اشاره داره و فوق العاده متفاوت و تاثیر گذاره (واقعی و 100درصد. حقیقی)
پسرک درون خلوت تنهاییش تکیه به دیوار سرد بی وفایی ها زده بود که تقدیر به سراغش امد تا لحظاتی او را از تنهایی در بیاورد اما پسرک که توان دیدن حضور تقدیر را با کالبد زمینی اش نداشت و خیره به نقطه ای نامعلوم غرق در افکاری محزون گشته بود و آه..... آهی از ته دل بر آورد و تقدیر صدای آه را شنی
دقیقا سهشنبه شب، شدیدترین دعوای عمرم رو کردم با اهالی خونه. با تماااام اهالی خونه! دعوا اتفاق خوشایندی نیست که بخوام از جزئیاتش بگم ، در همین حد بدونید حرفهایی شنیدم که هنوز هم زخمش رو بر روحم حس میکنم. چهارشنبه، با آقای ن. تایم مشاوره داشتم. بهش گفتم جزئیات دعوا رو. حق رو بهم داد و گفت نه به خاطر این که خانوادهت هستن؛ که به خاطر حرمت هم خونه بودن، وقتی در شرف آزمونی به این مهمی هستی، نباید چنین برخوردی میکردن. آقای ن. حرفهام رو شنی
✅ همانطور که ما آیات و روایات مختلف آخر الزمان در مورد حوادث شام، عراق، ایران و یمن و... را میخوانیم و ظهور حضرت حجت(عج) و وقوع نبرد نهایی آخرالزمان را خیلی نزدیک میبینیم، یهودیان صهیونیست و حتی مسیحیها هم سیر حوادث را یکی یکی منطبق بر اساس پیشگوییهای کتب مقدس میبینند اما فرق ما با آنها در این است که ما هرچه سیر حوادث به پیش میرود امیدوارتر میشویم و آنها مظطربتر میشوند، ما آرام و با نشاطتر میشویم و آنها مشوش و مأیوستر م
″اوس(استاد) عزیز″ پُکی به سیگارِ لایِ انگشتانش زد و کنار پنجره رفت. پرده را کنار زد و به خیابان نگاهی انداخت. نمنم بارانِ بهاری، عابرین را مجبور کرده بود که چتر بر سرِ خود بگیرند. عده ای هم که چتر نداشتند در کنار ساختمان هایِ بلند راه میرفتند که کمتر خیس شوند و تعدادی هم با قبول دست پر لطف و برکت باران، عاشقانه زیر نمنم باران قدم برمیداشتند.- بزار یه خورده هوایِ اتاق عوض بشه.و با گفتن این حرفها، ″اوسعزیز″ پنجره را باز کرد. موجِ خ
اوتیسم شناختاری
مطابق با وظیفه ام برای سلامت وصلابت پاسداشت هویت ایرانی وکرامت انسانی ،به این برداشت وتشخیص رسیده ام که رسانه ملی را به بیماری اوتیسم شناختاری ومیلی گرایی مفرط وخودفریبی عمیق معرفتی مبتلا شده است.
البته ؛همیشه تا بود پزشکان برای تشریح واقعیت بیماری به بیمار و اصحاب بیمار، تلخی ها دیدند. و واکنشهای ناگواری را تجربه کردند. اما این واکنش ها و برخوردها ازحقیقت و ماهیت ماجرا چیزی نکاست ونمی کاهد.
لیکن حقیقت این است
مثل خاراندن زخـــم
به بهانه ی "عصبانی نیستم" ساختهی رضا درمیشیان
نوشتن دربارهی
عصبانی نیستم دشوار است. چرا که این فیلم از یک سو نتیجهی پنج سال دوندگی و
پیگیری رضا درمیشیان برای اکران فیلم است، و از سوی دیگر با خاطرات و مخاطرات
سیاسی اجتماعی اواخر دههی هشتاد و اوایل دههی نود گره خورده است. فیلم حاوی صحنههایی
آشنا برای دههی شصتیها و تمام کسانی است که در آن سالهای پر التهاب و حساس به
آغاز زندگی میاندیشیدند و به عبارت دیگر زبا
یک: درباره Leave
No Trace
قصه دربارهی دختری است که با پدرش درون یک پارک جنگلی زندگی میکند.
کل فیلم دربارهی رابطهی دختر و پدرش است و اینکه زیست جداگانه از از آدمها چه
تبعاتی برای آنها دارد. اگر فیلم «جاده»
را دیده باشید و یا بازی «آخرینِ
ما» را بشناسید، احتمالا ایدههایی دربارهی این فیلم خواهید
داشت. اگرچه داستان این فیلم در آخرالزمان روایت نمیشود اما همچنان به روایت
داستانهای جاده و آخرین ما نزدیک است. فیلم به لحاظ بصری جذاب
سرم گرم ِ خدا بود و دیگر هیچ نبود ِ چمران بود. تمام که شد داشتم فکر میکردم کتاب لبنانش را شروع کنم به خواندن. اما نمی دانستم سر از مناسبات سیاسی و جغرافی اش در خواهم آورد یا نه. به هوای امام موسی صدر دوست دارم بخوانمش. قدیم تر ها، امام برایم صرفا کسی بود که چمران او را دوست می داشت. این که برایم قابل احترام بود تنها به این دلیل بود که چمران به او تعلق خاطر داشته ... حالا اما وضعیت متفاوت است. چمران خوش بخت بود که امام را دید و شناخت و همراهی کرد ...هو
در بخش «ادبیات» جشنواره نوجوان خوارزمی یک کار ساده برای انجام دادن وجود دارد: تصویرنویسی. «ساده» توصیف کردنِ این مسابقه از حیث مقایسهی آن با جشنواره خوارزمی است که به مراتب آثار مهمتر و مستقلتری میطلبد.
یکی از اتفاقاتی که معمولاً برای بچههای خوشقلم کلاس میافتد، تلاش دبیرها و مسئولان برای سوق دادن آنها به سمت جشنوارههاست. یا حداقل این چیزی است که در مدرسه ما برای من و سایرین اتفاق افتاد و میافتد. من هم مثل هر دانشآموز
براى رسیدن به سلامتى روان به هفت مهارت احتیاج دارید. این مهارت ها به شما کمک مى کنند که هم روحیه و هم اثر بخشى خود را بهتر کنید. مانند تمامى مهارت ها، با تمرین در شرایط بهترى قرار مى گیرید. این قسمت را بخوانید و دوباره خوانى کنید.
آن هفت مهارت عبارتند از:
۱- مدیریت بر خود و اوقات زندگى
۲- رو به رو شدن با مسئله
۳- رفتار درست با خود
۴- حل مسئله: راهکارى براى تغییر
۵- توجه به تناسب: کمک گرفتن از شناخت درمانى
۶- توجه به اعتماد به نفس و عزت نف
منوچهر پرواز بعد از پنج سال تحمل حبس در زندان لاکان رشت ، به روز ازادی خود میرسد و با تمام هم بندی های خود خداحافظی میکند او نیز مانند هم سلولی ها و هم بندی هایش به اتهام و جرم قاچاق مواد مخدر به زندان افتاده بود و تمام پنج سال را با ریاضت و سختی های رایج درون زندان سپری کرده بود و برای آینده اش برنامه های جدیدی در حد ایده های بلند پروازانه داشت که سبب روشن شدن نور امید کوچکی در ظلمات و سیاهیه مطلق دلش سو سوء بزند ،
منوچهر پرواز پنج سالش را گ
″اوس(استاد) عزیز″ پُکی به سیگارِ لایِ انگشتانش زد و کنار پنجره رفت. پرده را کنار زد و به خیابان نگاهی انداخت. نمنم بارانِ بهاری، مردمِ عابر را مجبور کرده بود که چتر بر سرِ خود بگیرند. عده ای هم که چتر نداشتند در کنار ساختمان هایِ بلند راه میرفتند که کمتر خیس شوند و تعدادی هم با قبول دست پر لطف و برکت باران، عاشقانه زیر نمنم باران قدم برمیداشتند.- بزار یه خورده هوایِ اتاق عوض بشه.و با گفتن این حرفها، ″اوس عزیز″ پنجره را باز کرد. همر
آنتوان پاولوویچ چِخوف داستاننویس و نمایشنامهنویس برجسته ی روس است.در این بخش به خواندن داستان کوتاه خوش اقبال که از آثار ماندگار اوست می پردازیم.امیدواریم که لذت ببرید.
داستان کوتاه خوش اقبال اثر آنتوان چخوف
قطار مسافربری از ایستگاه بولوگویه که در مسیر خط راه آهن نیکولایوسکایا قرار دارد به حرکت در آمد. در یکی از واگنهای درجه دو که در آن استعمال دخانیات آزاد است، پنج مسافر در گرگ و میش غروب، مشغول چرت زدن هستند. آنها دقایقی پیش غذای م
سروده مثل خورشید
بگذارید
بنویسم
از دشمنی
معذورم
و مثل طلوع
خورشید
چشم دیدن
همه را دارم!
ماهشهر ع-بهار
رواقی مکتب تحمّل بی شکایت مصائب!
می گویند مکتب
رواقی هم مکتب جهان میهنی ست وهم مکتب خوب زیستن است،به تعبیری عبور از عسرت به
فرج است تا زندگی علیرغم رنج و مصائبش برای انسانها آسانتر شود زیرا میوه آگاهی که
بشریت را از چاه ویل تاریکی نجات داد چه در اسطوره های نیاکان اقوام شرق و غرب و
چه در زمانه یونانی گری تا عصر خرد باوری دکار ت و کانت ساده ب
اگر از نوشتن این مطلب لذت بردید و مطمئنا می توانید اطلاعات بیشتری در مورد کوله کوهنوردی لطفا از صفحه ما بخواهید.
مواریث فرهنگی منقول؛ شامل اشیای باستانی و تاریخی وهنری است که درب گنجینه های ملی و شخصی نگهداری و به طرف اشیای زیرخاکی و روی خاکی یا موروثی و هنری تقسیم می شوند. ۲- کلکسیون ها: عناصر همگن شامل بناهای مجزا یا مجتمع که از حدسی متلاشی با بی مانند غایب بودن معماری و نیز مقید قسم به موقعیت آنها درون یک منظره طبیعی سوگند به ملاحظه تاریخی
منوچهر پرواز بعد از پنج سال تحمل حبس در زندان لاکان رشت ، به روز ازادی خود میرسد و با تمام هم بندی های خود خداحافظی میکند او نیز مانند هم سلولی ها و هم بندی هایش به اتهام و جرم قاچاق مواد مخدر به زندان افتاده بود و تمام پنج سال را با ریاضت و سختی های رایج درون زندان سپری کرده بود و برای آینده اش برنامه های جدیدی در حد ایده های بلند پروازانه داشت که سبب روشن شدن نور امید کوچکی در ظلمات و سیاهیه مطلق دلش سو سوء بزند ،
منوچهر پرواز پنج سالش را گذ
منوچهر پرواز بعد از پنج سال تحمل حبس در زندان لاکان رشت ، به روز ازادی خود میرسد و با تمام هم بندی های خود خداحافظی میکند او نیز مانند هم سلولی ها و هم بندی هایش به اتهام و جرم قاچاق مواد مخدر به زندان افتاده بود و تمام پنج سال را با ریاضت و سختی های رایج درون زندان سپری کرده بود و برای آینده اش برنامه های جدیدی در حد ایده های بلند پروازانه داشت که سبب روشن شدن نور امید کوچکی در ظلمات و سیاهیه مطلق دلش سو سوء بزند ،
منوچهر پرواز پنج سالش را
چه وسایلی در سفر و جهانگردی همراه خود ببریم؟
راهنمای سفر
جواب اینکه در سفر چه وسایلی همراه داشته باشیم، اصلا کوله پشتی ببریم یا چمدان و سوال هایی از این دست علاوه بر اینکه به مقصد سفر و سبک سفر بستگی داره به روحیات و سلیقه های جهانگرد و مسافر هم بستگی داره.
توی این مطلب بیشتر به وسایلی که خودم همراهم می برم اشاره می کنم و در آخر یک سری وسایلی هم که بعضا توصیه میشه ولی من نمیبرم رو مینویسم.
مهمترین انتخاب، کوله پشتی یا چمدان؟
چه لباس هایی و چه ت
تحریر محل نزاع
توجه به مسئلۀ زنبودن و و
اولویت دادن به زنانگی، از مسائلی است که با ورود به دوران مدرنیته و
پیروی نهضت تجددطلبی غربیان، در نقد و نظر و ادبیات ما هم وارد شد. بررسی
آثار ادبی با چنین رویکردی قطعا میتواند از جهاتی مفید باشد؛ اما باید دقت
داشت معلوم نیست توجه به این مسئله تا چقدر در ارزشیابی و داوری کلی
ادبیات زنان مهم است یا نیست. و یا اینکه زیبایی و اهمیت اثری ادبی که
مولفش یک زن است تا چقدر به این مسئله وابسته است یا نیست.
س
تحریر محل نزاع
توجه به مسئلۀ زنبودن و و
اولویت دادن به زنانگی، از مسائلی است که با ورود به دوران مدرنیته و
پیروی نهضت تجددطلبی غربیان، در نقد و نظر و ادبیات ما هم وارد شد. بررسی
آثار ادبی با چنین رویکردی قطعا میتواند از جهاتی مفید باشد؛ اما باید دقت
داشت معلوم نیست توجه به این مسئله تا چقدر در ارزشیابی و داوری کلی
ادبیات زنان مهم است یا نیست. و یا اینکه زیبایی و اهمیت اثری ادبی که
مولفش یک زن است تا چقدر به این مسئله وابسته است یا نیست.
س
1-3)اهمیت و ضرورت مساله 10
1-4)اهداف پژوهش 11
1-4-1)هدف اصلی: 11
1-4-2)اهداف فرعی: 11
1-5)فرضیات پژوهش 12
1-5-1)فرضیه اصلی: 12
1-5-2) فرضیات فرعی: 12
1-6)تعاریف نظری و عملی تحقیق: 13
فصل دوم: ادبیات و پیشینه تحقیق
2-1)هوش چیست؟ 17
2-1-1)مفاهیم و تعاریف هوش: 18
2-1-2)مساله خلق 19
2-1-3) نظریه های هوش: 20
2-1-3-1)نظریه عامل G: 22
2-1-3-2) نظریه عامل گروهی: 23
2-1-3-3)تئوری سه بعدی گلیفورد: 24
2-1-3-4)نظریه پیاژه: 26
2-1-3-5)نظریه سه وجهی استرنبرگ: 27
2-1-4)هوش معنوی و برخی تعاریف آن: 35
2-1-5) اجزا هوش معنوی 38
2-1-6) ویژگیه
در این نوشتار همان طور که از نام آن پیداست به نوع نگرش و تلقی از فقر در جوامع مختلف و از جمله دیدگاه دین مقدس اسلام و به ویژه کتاب مقدس نهج البلاغه اشاره ومورد بررسی قرار گرفته است. عامل فقر به عنوان یک پدیده و واقعیت ناخوشایند اجتماع است و معمولا نباید در جامعه بشری وجود داشته باشد. روی این اصل دین اسلام فقر و تنگدستی را جزو یکی از مصیبت های بزرگ و از جمله بلای جامعه بشری که تا سرحد نابودی آن تاثیر دارد، معرفی نموده است و ریشه کنی آن از اجتماع
عیسی خاتم الانبیاء است
بینش نوین
کاربر ارجمند لطفا توجه نمایید : این مطلب بخشی از کتاب نقدی پیرامون ادیان توحیدی و مسایل سیاسی است که دارای حق چاپ و نشر محفوظ برای نویسنده میباشد.
من نیاز به بررسی و تحقیق این ادیان و قرآن نداشته ام؛ زیرا موسی پیامبر مرا به آیین راستین الهی هدایت کرده, دریافته ام که هدف رسالت عیسی پیامبر, احیای آیین راستین الهی و آیین راستین موسی نبی بود که ایشان بخاطر آن رسالت مصائب وافر متحمل شده, شهادت راستین را, در راه محب
بچگی تا یبچارگی بقلم شهروز براری صیقلانی شین براری
نمیدانم خارج از خوشبختی های کودکانه چه چیزایی در انتظارم است نمیدانم آیندهی من زیبا و یا وحشت انگیز خواهد شد!..
تراژدی چیزیه که آدمها رو شکل میده، البته برخی از افراد رو. و رویا چیزیه که آدمها رو برای ادامهی مسیر سخت و صعب العبورِ زندگی تشویق میکنه. هر درام با یه رویا آغاز میشه، اینها چیزهایی بود که باباحمید سالها قبل وقتی که فقط شش سالم بود بهم گفت. اون دا
درباره این سایت